«اگر هر روز سری به صفحات حوادث خبرگزاری ها بزنید، خبرهایی از آسیب دیدن کارگران در محل کار به ویژه کارگران ساختمانی می بینید؛ یکی از روی داربست به زمین افتاده و قطع نخاع شده، دیگری موقع پرتاب آجر سرش شکسته و آن یکی زیر آوار ساختمان نیمه کاره مانده و مرده. به خاطر همین آمارهاست که ایران در زمینه رعایت مسائل ایمنی کار در میان کشورهای جهان رتبه ۱۰۲ را دارد.»
آفتاب نیوز :
«عبدالله که حالا چند روزی است ۳۰ سالش را تمام کرده هر روز دم سحر از خانه اجاره ای اش در شوش بیرون می آید تا راهی بالاشهر شود و برای بالاشهری ها ساختمان بسازد. فرشته، الهیه، فرمانیه، نیاوران. او سال هاست که دیگر خبری از روستای کوچکش در کردستان ندارد؛ «سالی یک بار هم نمی روم» اما خیابان های تهران برایش آشناست. عبدالله و کرم و رضا هر روز از داربست های فلزی ساختمانی نیمه کاره در نیاوران بالا می روند تا آجر روی آجر بگذارند اما همین داربست های فلزی چند تا از دوستانشان را یا از آنها گرفته یا ناقص شان کرده: «خودم دیدم که پایش لیز خورد و به پایین پرتاب شد، قطع نخاع شد، بیمه هم نداشت، پول هم نداشت، خانواده اش هم پول نداشتند، دیگر او را ندیدم.»
کرم هم مثل عبدالله روزهای زیادی را از این داربست ها بالا رفته اما روزی یکی از همین داربست ها در خیابان فرمانیه زیر پایش سر خورده و سقوط قسمتش شده: «داشتیم نمای ساختمان را سنگ می کردیم، پایم لیز خورد و به زمین پرتاب شدم، خدا رحم کرد و فقط پایم شکست، نه بیمه بودم و نه پول چندانی برای درمان داشتم. از عبدالله قرض گرفتم. یک ماه در خانه ماندم، بی حقوق، بی مواجب.»
عبدالله، کرم و رضا هر روز از آپارتمان های بلند این شهر شلوغ بالا می روند و انگار راویان هرروزه این شعرند؛ شعری برای تمام کارگران مثل خودشان: «تا به حال افتادن شاه توت را دیده ای!؟ که چگونه سرخی اش را با خاک قسمت می کند؟ هیچ چیز مثل افتادن دردآور نیست. من کارگرهای زیادی را دیدم از ساختمان که می افتادند، شاه توت می شدند.»
واقعیت چیست؟ قانون چه می گوید؟
بیشترشان نه بیمه ای دارند و نه قراردادی. کارگر روزمزدند و کارفرمایانشان ...
ارسال نظر