ساعت کاری

شنبه - چهارشنبه , 8:00 - 17:00

شماره تماس

09122449016 - 09338121682

پست الکترونیک

info[at]darbastan.com

درباره ساخت و ساز، ماهيت و تاريخ آن  در ایران و جهان

جامعة شهر نشين بشري تاريخي بسيار قديمي دارد اما ما زياد به عقب و به دوران آتلانتيس، استون هنژ، ابوالهول  يا اهرام ثلاثه و تخمين سن و سال و رمز و راز  اّنها نمي‌رويم. مي‌دانيم كه ساختمان‌هاي اوليه از چوب و تنة درخت‌ها بوده كه به تكامل رسيده و معابد يوناني تقليد ماهرانه‌اي از همان اسكلت چوبي اما از سنگ بوده  است.

و بايد بدانيم كه تمدن يوناني تمدني نسبتاً جديد و مؤخر است در حالي كه تمدن جامعة بشري و شهر نشيني چند هزار سال پيش از تمدن و شهر نشيني يونان، در آفريقا و آسيا، در بين‌النهرين، مصر و در چند جاي جدا از هم در فلات ايران و چين و سواحل غربي هند، در جزيره كرت CRETA ، در امپراطوري هيتيت‌ها،  آزتك‌ها، اينكاها و ماياها در آمريكاي لاتين  بوجود آمده است.

پس از ساخت و سازهاي اوليه از چوب و ملات گل رس و كاه گل، بشر 6 هزار سال پيش گل‌رس را قالب‌بندي كرد و در آفتاب پخت و از آن به عنوان يك واحد و يك عنصر قابل تكثير و آسان براي ساخت و سازها و مجموعه‌هاي بزرگي مانند زيگورات‌هايي چون چغازنبيل استفاده كرد. اختراع خشت بايد در تاريخ ساخت و ساز بسيار پر اهميت بوده باشد . همان طور كه اختراع چرخ در روند پيشرفت كار توليدي و آسان‌تر نمودن و بالا بردن راندمان كار نقشي انقلابي و اساسي داشته است.

بنابراين، خشت و سپس آجر پخته به عنوان يك واحد از كل، براي آسان نمودن روند ساختمان سازي و انعطاف پذيري زياد در شكل پر ارزش ساختمان و همچنين براي توليد سري Serie و پشت سر هم، و بالا بردن راندمان توليد عناصر ساختمان و خود امر ساخت وساز نسبت به زمان اجتماعي لازم براي توليد و ساخت، امري انقلابي و اختراعي بس مهم بوده است.

نخستين شهرهاي بزرگ تمدن بشري در بين النهرين، يعني ميان رودخانه‌هاي دجله و فرآت بر اساس استفاده از همين و.احد ساختماني يعني خشت و آجر پديد آمده است.

شهرها و تمدن سومرها در عراق كنوني و شهرهاي آن مانند نيپور ، اوروك، اور Ur- Nippur- Uruk- شهرهاي بزرگي هستند كه ساكنين آن به چند ده هزار نفر مي‌رسيد، و داراي كانال‌هاي آب براي حمل و نقل و كشاورزي بودند و همگي از خشت و آجر ساخته شده بودند، چه خانه‌هاي مردم معمولي و چه ساختمان‌هاي رسمي مذهبي – دولتي مانند زيگورات‌ها.

در زمان‌هاي نخستين رشد و گسترش شهرهاي سومر، مالكيت خصوصي هنوز بوجود نيامده بود و شالودة اقتصادي شهر دولتي و اجتماعي بوده كه گروه زبدگان آن را هدايت و اداره مي‌كرده و حقوق و قوانين مربوط به همزيستي و كار و تقسيم كار و غيره را تنظيم كرده است.

جوامع بعدي در حكومت‌هاي بابل، آشور و فنيقيه بوده است. و شهرهاي مهم آن‌ها مانند شهر بزرگ بابل در كنار فرآت،  شهري شبيه به ونيز در ايتاليا بوده كه داراي كانال‌هاي آبي بسيار جهت حمل و نقل از خليج فارس به درون بين النهرين بوده است.

كاخ داريوش اول و كامبيز و پادشاهان ديگر هخامنشي براي چند قرن در ميان باغ‌هاي بزرگ بابل وجود داشته است و براي منزوي كردن آن‌ها مسير فرآت را تغيير داده بودند. اين مسأله رفته رفته باعث خشك شدن كانال‌هاي شهر بابل شد و با جابجايي راه‌هاي حمل ونقل كالا از خليج فارس و رودخانه‌ها به راه‌هاي امپراطوري ايران، اين شهرها از رونق افتادند و زوال آنها فرا رسيد. باغ هاي مشهور معلق بابل جزو همين ساختمان‌هاي بلند آجري مانند زيگورات‌ها  (observatory) بوده كه يكي از عجايب خلقت بشر بوده است. طبقه بالايي زيگورات‌ها جاي رسيدن حنانه، خداي عشق و صلح بر روي زمين و ملاقاتش با كاهن بزرگ بوده است. ديداري عاشقانه كه در اوايل بهار يكماه طول ميكشيده و تمام شهر نيز مانند كارناوال به جشن و سرور ميپرداخته.

و به همين ترتيب، شهرهاي بسيار بزرگ آشور مانند نينوا NINEVEH، و شهرهاي بزرگ و زيباي فنيقي كنار درياي مديترانه، در لبنان فعلي مانند بيروت، سيدون، تيرو و نابلوس كه روي دماغه‌ها يا جزيره‌هاي نزديك ساحل قرار داشته و از سنگ ساخته شده بود.

چوب، كاه‌گل، سنگ، خشت و آجر بنا بر شرايط اقليمي و محيط زيست. طبيعي است كه در جنگل‌هاي آلمان از كاه‌گل و خشت خام و حتي آجر استفاده نمي‌شده و بشر عصر حجرجديد

Neolitic از چوب استفاده ميكرده و خانه‌هاي خود را جدا از هم و روي پايه‌هاي چوبي با سقف‌هاي شيب‌دار تند مي‌ساخته.

در ايتالياي Neolitic  هم خانه‌هاي گرد و بيضي شكلي از سنگ و سقف چوبي و اليافي شيب‌دار ساخته شده بود اما در دورة اتروسك‌ها، خانه‌ها چوبي و روي پايه و سقف شيب‌دار با سازة چوبي و روكش سفال پخته بوده كه بهترين شكل در برابر زلزله بوده است زيرا سقف خانه هر چه سنگين‌تر باشد بيشتر به قدرت تخريبي زلزله مي‌افزايد و آنها از اين هوشياري برخوردار بوده‌اند. در حالي كه ساختمان‌هاي رسمي شان مانند معابد و تئاترها را از سنگ و ديوار و ستون ميساختند و داراي معماري شبيه به معماري يوناني بوده چرا كه مبدا تمدن اتروسكها در قلمروي ليدي و تروآ و تمدن دوريكها و يونيكها همگي در يك خطه . در سواحل آسياي صغير، از السپونتو و داردانل به پائين بوده است.

ساختمان‌هاي رسمي حكومت‌هاي فراعنة مصري از سنگ بوده است. به جز اهرام ثلاثة مصر و راز و رمز آن، معابد و ساختمان‌هاي قدرت‌هاي بزرگ مصري نيز تماماً از سنگ بوده است.  ستون‌ها بسيار بزرگ و پهن و فاصلة آنها نسبتا كم بوده است. اين مساله از زيبائي شناسي مصريان باستان نميكاهد. ظرافت و تناسباتي كه آنها در نقاشيهاي آرامگاهها و در مجسمه هايشان بكار برده اند خارق العاده و  خيره كننده است، مانند حالت چشم و برجستگي خطوط دور لبهاي مجسة زني از سنگ خاراي سياه كه اشاره اي ظريف به لبخند دارد و به ژوكوند شرق شناخته شده است و نمايانگر ذوق و زيبائي شناسي آنها بوده است. پوشش اهرام ثلاثه با سنگ صيقل خوردة سرخ فام خارا كه بدبختانه صلاح الدين ايوبي از عباسيان دستور به تخريب آنها داد و اهرام را براي ساختن قاهره  معدن سنگ اعلام كرد نيز ميبايست از شيفتگي خارق العاده اي برخوردار بوده باشد، كه همراه با رازهاي نگاشته بر آنها، براي هميشه از بين رفته است.

اريش فون دنيكن در چشمان ابولهول به رمز و  راز بسياري در اهرام اشاره ميكند  كه آنها را از تواناييهاي بشر دور ميكند. بجز دو ميليون سنگ خاراي بريده شده، به وزن  از يك تا چهل هزار كيلوگرم كه در ساخت هرم بزرگ جيزه بكار رفته،  يا برابري فاصلة آن از مركز زمين با فاصلة آن از قطب شمال و قطب شمال از مركز زمين، يا واحد اندازه گيري مقدسي كه در ساخت آن بكار رفته، يعني  63.5 سانتيمتر، كه برابر با يكهزارم مسافتي است كه كرة زمين در گردش وضعي خود در خط استوا در يك ثانيه  ميپيمايد و كه  ضرب در 365.342 كه تعداد روزهاي سال شمسي حاره است، با طول قاعدة مربعي آن برابر ميشود، و باز هم، ارتفاع آن ضربدر 10 بتوان 9 با فاصلة زمين تا خورشيد برابر ميشود، هرم دقيقا در چهار جهت اصلي ساخته شده بود.  بعلت نوسان حركت محور زمين، همانطور كه كانالهاي باصطلاح هواكشي هرم  كه در جهت ستارگان سيريو و اوريون قرار داشته و اينك انحراف پيدا كرده، جهت قاعدة هرم نيز به شمال،  3 درجه انحراف پيدا كرده است . جهت ستارة شمال را ايرانيان نيزاحتمالا توسط مصريان ميشناخته اند اما  از آن براي  جهت يابي كعبة زرتشت  يا تخت جمشيد استفاده نكرده اند. بنابر توضيح و تشريحي كه مرادي غياث آبادي از معنا ي  كعبة زرتشت ميدهد، تعيين جهت آن را بنا بر پنجره هاي آفتاب سنج وپله هاي آن، در رابطه با اعتدال بهار و پاييز و انقلاب تابستان و زمستان خورشيد و شرايط خاص كوه  حاجي آباد  ميبيند كه  15 درجه يا كمي بيشتر به غرب نسبت به شمال چرخيده است. چرخش تخت جمشيد نيز نسبت به چهار جهت اصلي 18 درجه به غرب است و شايد  دليل آن همان پيوند با آسمان و ميترا  بوسيلة همان پنجره هاي آفتاب سنجي است كه روي ديوارهاي ورودي تخت جمشيد وجود اشته است.  نبايد تعيين اين جهات را اتفاقي و در رابطه با شرايطي كه كوه رحمت و حاجي آباد تحميل ميكرده  تصور كرد.  بنابر سيستمي كه مرادي غياث آبادي توضيح ميدهد،  تابش خورشيد روي پنجره هاي كعبة زرتشت فرا رسيدن نوروز را هفته به هفته خبر ميدهد، و با اهميتي كه مراسم نوروز در مجموعة پارسه داشته، تعيين جهت اين ساختمانها با آفتاب، آنها را با آسمان و نيروهايش پيوند داده واز اين نظر ابدي ميكرده است.

تخت جمشيد‌، پارسا گارد و ساختمان‌هاي رسمي دولت‌  هخامنشي با ساختمانهاي سنگي مصري و يوناني تفاوت زيادي داشته زيرا تيرها و سقف تخت جمشيد چوبي بوده، آنرا بسيار سبكتر و در برابر زلزله انعطاف پذيرتر و مقاوم تر مي‌كرده و بنابراين فاصلة ستون‌ها و ارتفاع آنها مي‌توانست  بيشتر و قطر آنها كوچكتر باشد. البته گذاشتن تير چوبي بر روي ستونهاي سنگي يك ابداع ايراني نيست. ساختمان شوراهاي يونانيها بنام اكلسياس تريون با خرپاهائي بطول 15 متر   كه روي ستونهاي سنگي مستطيل مينششسته كه اگرچه بنا بر مدترك موجود به دوره ي دمكراسي يونان مربوط ميشود  اما تركيب چوب با سنگ و ستون سنگي در معماري پيش از معماري هخامنشي نيز وجود داشته است.

يك نويسندة زن فرانسوي كه به ايران سفر كرده بود و پرسپوليس را ديده بود نوشته كه تخت جمشيد در روزگار خود با ستون‌هاي رنگي و سر ستون‌هاي عقاب و گاو مانند، مي‌بايست زشت بوده و احساس ترس و و حشت را القا مي‌كرده.

بر عكس اين گفته بايد به تناسبات اين مجموعه توجه كرد كه ارتفاع و نازكي ستون‌ها و فاصلة آنها از يكديگر فضايي باز را بوجود مي‌آورده كه احساسي دلباز و در عين حال پرانرژي و چابك و قدرتمند را القا مي‌كرده است.

 از آنجايي كه چندين قرن از كوچ روي فارس ها و مادها گذشته و هخامنشيان ساختمانهاي بزرگ ديگري مانند كاخ كورش دراكبتانا و سالن جماعت در پاسارگاد، كاخ داريوش و كامبيز در بابل را ساخته اند،  و اينك آنها در پي ساختن بارگاهي بس بزرگ هستند، اين پرسش پيش مي‌اّيدكه با علم به كوتاه مدت بودن عمر مفيد چوب، حتي بلوط، سرو يا سدر لبنان نسبت به سنگ، چرا هخامنشيان، نخستين امپراطوري تاريخ جهان كه خود را بهيچ وجه موقت و گذرا در نظر نميگرفتند و در ابتداي قدرت خود در پي ساختن مجموعه‌اي بزرگ  و ابدي هستند، تيرچوبي را بجاي سنگ  و ستون سنگي را بجاي آّجر انتخاب كرده اند؟ آيا امپراطوري هخامنشي كه نظامي جهاني از ملل گوناگون بر پا كرده،  هنوز ديرك‌هاي چادر هايش را سرمشق معماري كاخ‌هايش مي‌داند؟

 پاسخ اين است كه اّنها با شناخت كاخها و معابد مصري، آّشوري و بابلي و زيبائي سنگين فضاي اّنها بدنبال فضائي كشيده ، بلند و باز بوده و ابديت سنگين اّشوري- بابلي و مصري را فداي زيبائي چابك و دلباز و بلند پرواز فضاي خود كرده‌اند. اين گونه زيبائي فضا  نتيجة انديشه و برنامه هاي آنان در نظمي است كه هخامنشيان در ميان ملل ساخته‌اند. امپراطوري كورش جوان تنها در مدت 20 سال از هند تا داردانل بوجود آمد و اگرچه بر روي زمينة مساعد قلمروي حكومت بزرگ ماد تكيه ميكرد، بهر حال تمام روند شكل گيري امپراطوري و سرداران و مديران آن تند، چابك و جسورانه بوده است.  بهرحال، مهندسان اّن‌ زمان با انتخاب تركيب ستون سنگي و تيرهاي چوبي و چفت و بست‌هاي آّن، مسأله‌ي محاسبات ساخت و ساز را نسبت به ساختمانهاي تمام سنگي مشكل‌تر و پيچيده‌تر كرده، ابديتش را زير سوال برده و براي اينكار در خود جسارت و شجاعت بسيار زيادي را سراغ گرفته‌اند.   

ما مي‌توانيم با فانتزي و شهود خود در بحث و گفتگوي معماري و زيبائي شناسي و محاسبات سازه‌اي مهندسان هخامنشي شركت كنيم و بفهميم چرا اّنها در ميان آّن همه نمونة معماري بدنبال طرحي رفتند كه پيچيدگي‌هاي ديگر يا تازه‌اي براي چفت و بستهاي چوب و سنگ داشت، زيرا مي‌بايست  تيرهاي چوبي عمود بر هم را  يكبار روي گرده‌ي سرستون و بار ديگر روي سرآّن تكيه داده و بيكديگر بدوزد و سفت كند (اگرچه در طراحي هاي موجود، تيرها تنها در يك جهت يا در دو جهت هم سطح تصوير شده اند)،  سقف ها را باد بندي كند و بخواهد كه چند قرن هم پابرجا بماند اّيا بزحمتش مي‌ارزيد؟ و آّيا روحيه، اقتدار و  استواري امپراطوري‌ رو به گسترش را پاسخگو بود ؟ آّنچه كه ميتوانيم حدس بزنيم اينست كه قصد آّنها برهم زدن تناسبات گذشته و حال و هواي معماري نمادين قدرتهاي بزرگ كهنة موجود بوده تا در بيننده احساس تازه‌اي از فضا و روحية چابك و قدرتمند امپراطوري را بوجود بيآورند و در ضمن به نياز فضائي بزرگ براي گردهمائي نمايندگان ملل و كشورهاي امپراطوري نيزپاسخ دهند كه در چشم بيننده چيزي شبيه به يك خواب و خيال باشد تا يك واقعيت ملموس: با انتخاب سقف سبكتر چوبي، ارتفاع ستون‌هارا از 7 متر دوريك تا 19 متر و فاصله‌ها را از 4 متر دوريك تا حد ممكن و تا مرز خطر 9 متري افزايش دادند،  و فضائي بوجود آوردند كه  درست همان روحية جسور، چابك  و بي‌پروايي است كه آّنها را از ابديت  عمارت‌هاي سنگين و خفه و بسته ي قدرت‌هاي شكست خوردة بين‌النهرين و مصر متمايز مي‌نمود و از كاخ داريوش در شوش، با ستونهاي بلند 20 و فواصل 8  متري پيروي مينمود.

   چرا  پس از چند دهه،  در زمان خشايار، تالار صد ستون را با ستونهاي كوتاهتر  11 متري (14 متري. هرتسفلد)  ميسازند؟  پروژه ي تخت جمشيد،   طرحي است كه به يكباره ريخته شده و دستخوش سليقه هاي اين معمار يا آن پادشاه نيست.  كم كم در طول صد سال ساخته شده و بنابراين، كاهش ارتفاع ستونهاي كاخ صد ستون نسبت به كاخ آپادانا مي بايست طبق نقشه هاي از پيش آماده شده انجام گرفته شده باشد. و اگرچه از ستونهاي آن بجز ته ستونهاي سنگي آن چيزي بجا نمانده اما چيزي كه پژوهشگر ايتاليائي آربوريو ملاّ در كتاب خود امپراطوري پارسها مينويسد كه ستونهايتالار صد ستون از چوب بوده، حرف بي ربطي بنظر ميآيد. ستونهاي ساختمانهاي پيشينيان در شمال ايران و اورارتو از تنة درختان بوده اما استفاده از آن در ميان ساختمانهاي پارسه بيشتر به شوخي ميماند.

 تعداد 111 پلة ورودي اصلي پارسه كه برابر با 111 منزلگاهي است كه در طول جادة شاهنشاهي از شهر ساردي، پايتخت ليدي تا شوش بطول 2500 كيلومتر ساخته شده بود نمونة ديگري از برنامه ريزي متمركز  مديريت امپراطوري است كه ميتواند شبة هرگونه مداخلة  سليقه ها را نفي كند. نوشتة كتيبة داريوش نيز كه تمام عناصر ساختماني و تزييني كه از مناطق گوناگون و راههاي مشخص براي ساختن تخت جمشيد رسيده را بر ميشمارد، نمونة ديگري براي توانائي آنها در برنامه ريزي متمركز و تنظيم اجراي آن با همكاري توانائيهاي تمام كشورها ميباشد.

 

 براي شركت درآّن گفتگو اين را بايد دانست كه اساس اّنرا نه  محاسبات فني سازه‌اي تشكيل ميدهد و نه  حتي اصول  زيبايي شناختي،  بل   جسارتي ناشي از عقايد جوانتر   قدرت موفق، پر اميد و پر تحرك،  گسترده و باز برروي تجارب و عقايد و پيشرفتهاي ملل د يگراست كه استوانة كورش بزرگ بعنوان نخستين اعلامية حقوق بشر نمونة بارز  آّنست. قدرتي  كه با تسخير كشورهاي ديگر،  از اينكه به “ اّنها اّسيبي نرسيده و هستي ديگران به چپاول نرفته و هر ملتي ميتواند عقايد و مذاهب خود را حفظ كند …“   ذوق مي‌كند و  آّنرا برنامة خود مي‌كند و در آّغاز همه را آّزاد ميگذارد تا اّنطور كه مي‌خواهند بزندگي اقتصادي و اجتماعي و مذهبي خود ادامه دهند. كودش در مراسم جشن خداي بعل در بابل شركت ميكند و خرج باز سازي معبد سليمان را هم به قوم يهود ميپردازد.

كورش زياد عمر نكرد تا پر روئي راهبان قوم يهود را ببيند كه او را در تورات آلت دست خدايشان معرفي كردند،  و ديگر امپراطورهاي ايراني هم كه با بانكدارهاي بزرگ يهود و بابلي كنار آمده بودند و براي پيشبرد كارهايشان از امكانات آنها  استفاده ميكردند، لابد بر روي احكام رهبران قوم منتخب خدا كه  كورش را بردة خداي خود دانسته و   وظيفة او را آزادي قوم يهود دانسته  بدون آنكه خود متوجه شده باشد،  چشم فرو بستند.

اين نوع تفكر كاذب راهبان و نويسنده گان  قوم يهود اين شك را هم بوجود ميآورد كه داستان تسخير شهر بابل، پس از دو جنگي كه سرداران كورش با سرداران پادشاه بابل كردند و پيروز شدند، آنطور كه تورات مينويسد نبوده، همانطور كه تخريب شهر بابل آنطور كه خداي انتقامجوي تورات تصوير ميكند اتفاق نيفتاده است،  و تورات ميخواسته قومش را طلبكار كند و در اينكار بهر تقدير موفق ميشود.

 امپراطوري ايران  مشكلي در استفاده از دانايي‌هاي ديگران نداشت و برعكس،  از همة توانايي‌هاي موجود استفاده مي‌كند. بر اساس حقوق بابل و قانون همورابي،  حقوق و قوانين گسترده‌اي براي كشورهاي مسخر در بين النهرين پياده كرد، حقوق و قوانين تازه‌اي را در دولت شهرهاي يوناني نشين سواحل آّسياي صغير براي از بين بردن جنگ‌هاي پيوسته ميان آّنها تهيه كرده و به اجرا ‌گذاشت، تا اّنجا كه يكي از تاريخ نويسان كتاب “يوناني‌ها و ايراني‌ها” ، تاليف هرمان بنگستن، استاد تاريخ دانشگاه مونيخ، مينويسد: “ اگر خشايارشاه در يونان شكست نخورده بود براي سرنوشت خود يونان بهتر بود…. و از جنگ‌هاي سي سالة پنوپونزو جلوگيري مي‌كرد”، و احتمالا مقدونيها نيز بعد روي يوناني‌ها به پيروزي نمي‌رسيدند.  يك مورخ انگليسي، در ميان هجوم عقايد اروپا مركر نويسندگان ديگر، براي بيان اين عقيده بايد جسارت واعتقادي محكمي  داشته باشد.  در ضمن ايرانيها  از الفباي فنيقي بعنوان ساده‌ترين و سريع‌ترين الفبا در ميان ديگران، بطور گسترده در تمام سرزمين امپراطوري استفاده مي‌كردند، همانطور كه از ديگر الفباها وزبانها  نيز بر حسب مورد، استفاده مي‌كردند. بنابراين، در معماري تخت جمشيد، پيش از هر چيز، يعني پيش از مسايل نياز به تالاري بزرگ با گنجايشي زياد، و مسايل فني سازه‌هاي گوناگون مربوط به آن، و يا زيبايي ستون‌ها و سرستون‌ها و پيكار دايمي شير و گاو، مرداد و ارديبهشت،  و نمايش زيبايي اندام آنها، بايد به دنبال يك ايدة منسجم از مديريت و رهبري سرزميني پهناور گشت كه بيشتر تمدن هاي بزرگ هزاره پيش از خود را با پيشرفت‌ها و مشكلاتشان در خود گرد هم آورده بود، كه شكل معماري آن اساسي  ايدئولوژيك داشته و انعكاسي از گسترش قدرت فزايندة آنها تا دانوب و همكاري نيروهاي ملل گوناگون مانند فنيقي‌ها و شهر دولت‌هاي مختلف يوناني نشين بوده است

همان طور كه ستون هاي كلفت و سنگين و تقريباً چسبيده به هم ميدان سن پيترو در واتيكان، انعكاس و نمادي است بر خلق وخوي بسته و فكر و انديشه‌اي منفعل از طرف قدرتي بزرگ كه اينك سيري قهقرائي ميپيمايد و زورش به پادشاهان فئودال اروپائي كه از پرداخت ماليات سرباز ميزنند نميرسد، و با اين مجموعه ستون هائي كه به شكل دو بازوي بزرگ وزين گرداگرد ميدان روبروي كليسا ميكشد، روحية پر انعطافي كه هنوز از زمان رنسانس در پروژة ميكل آنجلو بوناروتي  به چشم مي‌خورد را به تهديدي بزرگ، عبوس،  مكدر و قلدر تبديل ميكند ، نقاشيهاي او را در سيكستين ستر عورت ميكند و انديشمندان و ساحره ها و دهقانان سر به شورش بر افراشته را در باصطلاح شب سن بارتولومئو، در جنوب فرانسه و در آلمان ميسوزاند و قتل عام ميكند.

معماري بخودي خود وجود ندارد و بازتابي از سليقه ها، انديشه ها و عقايدي است كه از قدرت اقتصادي و نيازهاي آن و تحولات اجتماعي زمان خود ناشي ميشود.

بهمينگونه، امروز هم معماري و شهرسازي ايران انعكاسي از تغيير و تحولات اقتصادي،  انباشت زياد و سريع ثروت در دستهاي اقليتي بي علاقه به فرهنگ و حريص، و جابجاييهاي سريع اجتماعي، و ذوق و سليقة تازه بدوران رسيده‌هايي مي‌باشد كه فرهنگي پويا نداشته،  آينده اي براي خود تصور نميكنند، حرص ميزنند و مصرف ميكنند و ميروند و كه واكنش نفي و روند معكوس خود را هم همراه  يدك مي‌كشندو پروار ميكنند.

 

 تناسبات كشيده و بلند را يوناني‌ها هم پي‌گيري مي‌كردند و مي‌توان  آن را در تغيير تناسبات ستون‌هاي كوتاه 7 متري و پهن دوريك در معابد دوره‌هاي نخست در پلوپونز، پائستوم در جنوب شهر ناپل يا در معابد سيراكوز و درة معابد اگريجنتو در سيسيل تا آخرين و  كامل ترين و زيباترين آنها در اكروپوليس، در پارتنون به بلندي 10 متر،  و همچنين ميان ستون‌هاي دوريك و كشيدگي ستون‌هاي يونيك در ادوار مختلف تا بناهاي رومي در ايتاليا يا ليبي و لبنان مشاهده كرد. اين مساله كه يكي به معابد مربوط ميشود و ديگري به سالنهاي جماعت، فرقي در نفس امر نميكند و مثال آنرا ميتوان در روند تغييراتي كه در خود معماري مذهبي در يونان يا ميان معماري كليساها از رومانيك تا رنسانس و بلند پروازي سبك گوتيك مشاهده كرد.

اين ساختمان‌هاي تاريخي احتمالاً مي‌توانستند تا به امروز هم سالم به دست ما رسيده باشند اگر مداخلة ويرانگرانة تاريخ بشريت آنها را تخريب نكره بود. پارتنون در اكروپوليس را كه عثماني‌ها از آن براي انبار باروت استفاده مي‌كردند، با شليك توپ يك كشتي ونيزي به ملواني يك اسكاتلندي به هوا پريد و بعد دوباره تا حدي  مرمت شد. تخت جمشيد هم گويا عمداً بدست اسكندر مقدوني به آتش كشيده شد تا انتقام آتش سوزي آتن به دست خشايار شاه را گرفته باشد. اگرچه، اسكندر مقدوني آرامگاه كورش را بازسازي كرد و كساني  كه بآن دستبرد زده بودند را تنبيه نمود، و حتي بيشتر از آن، امپراطوري خود را از روي ايدة امپراطوري ايران اقتباس كرد و در پي ساختن قدرتي بزرك بر پاية وحدت دو ملت بزرگ ايران و يونان بود كه مخالفت سرداران او و مرگ زودرسش آنرا ناكام گذاشت اما دست به ويرانگري اسكندر بسيار توانا بود كه در نابودي تمام شهرهاي فنيقيه به اثبات رسيده است. وانگهي، بايد باور كنيم كه اسكندر كاخ زيباي داريوش اول در شوش را  بي گزند باقي گذاشت تا  شاپور اول آنرا ويران كند و كاخ خود را روي ويرانه هاي آن بسازد؟ بنظر ميآيد كه پوپ اينگونه فكر كند، همانطور كه  فدريكو آربوريو ملاّ نميخواهد بپذيرد كه اسكندر مجموعة تخت جمشيد را ويران كرده باشد. آنچه كه ميدانيم اينست كه اسكندر براي رسيدن به پارسه جنگلها و روستاهاي لرستان را به آتش كشيد تا بر لرهائي كه راهش را بسته بودند چيره شود.  او براي پايتخت امپراطوري خود   شهر تازه اي را در جاي ديگري كنار رود دجله انتخاب كرد و سلوكيه را ساخت، كه بعد پارتها، با شكست سلوكيان، تسيفون را در كنار آن بپا كردند. آيا اسكندر پايتخت امپراطوري را جابجا ميكند اما پارسه و  شوش را بحال خود ميگذارد؟ شما اينطور فكر كنيد. من فكر ميكنم باز سازي آرامگاه كورش و تنبيه چپاولگران آن  ميتواند دليل ديگري  داشته باشد.

 

اما در بارة ساختمان‌هاي مردمي:  ساختمان‌هاي خشتي كه امروزه هنوز هم در اقليم خشك و نيمه خشك ايران ساخته مي‌شوند داراي همان سازه‌هايي هستند كه زيگورات‌ها و شهرهاي بين‌النهرين در پنج هزار سال پيش داشتند.

ساختمان‌هاي كاه گلي هم قدمتي به همين اندازه و يا بيشتر داشته‌اند و كاه گل هم يكي از زيبا‌ترين ابداعات انسان است كه با مواد اولية در دسترس همه، همان كاري را مي‌كند كه امروز بتن مسلح انجام مي‌دهد. مضافاً اين كه گل رس، با جذب باران، عايق رطوبتي هم مي‌شود. اين ساختمان‌ها اگر مرتفع نباشند و سقف آن در اثر اضافات كاه گل در طول سال‌ها زياد سنگين نشده باشد، تيرهاي چوبي بام در ديوارهاي عريض خوب چفت و بست شده و عرض ديوار را رد كرده باشد، در و پنجره‌ها در كنار و در گوشه‌هاي ديوار ها باز نشده باشند و خود ديوارها زياده از حد دراز نباشند و داراي كلاف بندي چوبي بوده و پي و شالودة ساختمان هم مجكم باشد، در مقابل زلزله مي‌تواند مقاوم باشد.

شكل ديگر ساختمان‌ها، تركيبي از سنگ و چوب و كاه گل بوده و ساخت اين نوع ساختمان هنوز هم ادامه دارد. براي مثال مي‌توان از نمونه دهكدة زيارت در ارتفاعات ييلاقي نهار خوران گرگان صحبت كرد. هنوز هم خود روستاييان و خانواده و دوستانشان اين خانه‌ها را مي‌سازند و داراي شالوده‌اي از سنگ بوده و ديوارهاي طبقة هم كف نيز اغلب از سنگ است و ستون‌هاي چوبي كه بدنة درخت است در لاي ديوار سنگي  گير كرده و سپس يكي دو طبقة ديگر بالا مي رود. يكي دو طبقه اي كه محل سكونت خانوادة روستايي بوده و هست. اين ستون‌ها با تيرهاي چوبي چفت و بست شده ، داراي باد بندهايي از شاخة درخت‌ها است و سپس تمام ديوارها مانند سبد با شاخه‌هاي كوچكتر بافته شده و رو و پشت آن با گل رس پر مي‌شده. جالب اينست كه زيارت پيوسته دچار زلزله مي‌شود بدون اين كه خانه‌ها خراب ‌شوند.

البته خوب از كار در آمدن اين سازه بستگي به نكات زيادي دارد كه از نوع چيدن سنگ و ملات آن، انتخاب چوب و هنگام قطع درخت( پس از ماه شب چهارده) و دو شاخه بودن سر آن كه محل تكيه تيرهاي افقي است، دوخت و دوزها و خوب ورز آوردن كاه گل جزيي از آنها است.

دقت انسان‌ها در تكامل ساخت و ساز و كاوش آنها براي بهينه ساختن صنعت و به كار گيري بهتر آنها را مي‌توان براي مثال در فن كشتي سازي مد نظر قرار داد. براي قرن‌ها و هزاران سال، كشتي‌هايي كه مصري‌ها مي‌ساختند از خيزران بوده، كف صاف داشته و روزها از بندري به بندر ديگر و در نزديكي ساحل جابجا مي‌شده و شب‌ها در ساحل پهلو مي‌گرفتند. كشتي‌هايي كه اگر به وسط مديترانه مي‌رفتند، در برابر امواج غرق مي‌شدند. اختراع MICENEI، از شرق يونان و فنيقي ها (كنعاني‌ها) كشتي‌هايي بود از چوب كه (در امتداد زير كشتي) تنة درختي سنگين به طول يك درخت سدر، يعني 25 تا 30 متر قرار مي‌گرفت كه انتهاي آن، يعني دم كشتي رو به بالا برمي‌گشت.

كف اين نوع كشتي صاف نبوده و در مقطع خود  به طرف تنة درخت  C H I G L I A    رو به  پايين و وسط كشتي شيب داشته و قابليت كشتيراني در وسط دريا را داشته است. فنيقي‌ها، بزرگ‌ترين كشتي ران‌هاي زمان، داراي چنين كشتي‌هايي بودند كه از ستون‌هاي هركول (جبل الطارق) به دنياي بيرون مي‌رفتند، كاري كه يوناني ها قادر به انجامش نبودند،  تا به انگلستان براي استفاده از معادن قلع و به كامرون برسند و قارة آفريقا را دور بزنند. احتمالا دانته از  تاريخ فنيقي ها اطلاع نداشته كه اوليس را در همآنجا غرق ميكندو به جهنم ميفرستد و روي دست هومر ميزند. مردمي كه بتوانند چنين مهندسي پيچيده‌اي را اختراع و طراحي كنند و بسازند و آب چشمه هاي كف درياي مديترانه را با لوله هاي مركب از قيفهاي سفالي وارونه، به سطح شهر بياورند و يا با انداختن تورهاي ماهيگيري عميق در جبل الطارق   از جريان تند زير دريا  براي چيرگي بر جريان مخالف سطحي، چيزي كه يونانيان نميشناختند، استفاده ميكردند،  بدون شك در زمينه معماري پيشرفت‌هاي بزرگ‌تري نيز كرده‌ بودند كه ويران شد و از ميان رفته است.

  ساختمان آرشيو مدارك داريوش دوم در شهر اوروك نشاني از همين است. از آنجايي كه اين مدارك حساب‌رسي همگي بر روي لوح‌هاي گل رس نگاشته مي‌شد و تا به امروز رسيده، در اين ساختمان سيستمي از كانال‌هاي آب قطره‌اي تهيه شده بود كه هواي آن را هميشه در رطوبتي ثابت و تحت كنترل نگه‌مي‌داشت.

ساختمان‌هاي سنگي فنيقي تا ارتفاع 6 طبقه ، بسته بروي دريا با پتجره هاي كوچك، اما دلباز بسوي كوه‌هاي پشت شهر بوده كه  اسكندر مقدوني  آنها را تا شالوده ويران كرد و اكنون پي سنگي آنها زير سطح آب به چشم مي‌خورند.

يكي ديگر از نمونه هاي بسيار زيبا و ارزندة معماري و مهندسي پلهاي ساساني شوشتر است كه بينشي كاملا متفاوت نسبت پلهاي ديگر در تمام زمانهاي بعدي خود دارند. وجه تمايز ميان آنها كاربرد سد بودن و تنظيم آب نيست بلكه تمام پلها راه را  بخط مستقيم كوتاه ميكنند در حاليكه پلهاي شوشتر مار پيچ وار سربالايي و سرپاييني ميرود و در برابر طغيانهاي 4 متري كارون تاب ميآورد، آسيابهاي آبي را براه مياندازد و آبرا هم تنظيم ميكند. هيچ كجا پلي مانند پل شادروان و پل لشکر، در كنار امامزاده عبداله پيدا نميكنيد كه پر پيچ و خم  باشد.  البته اينرا هم يك جادة فلان شهردار دو تكه كرده، يك تكه از پل، مانند دم كنده شدة مارمولك، به يك كنار افتاده، آسيابها را تخريب شده و  بجاي آنها سوله هاي حلبي ساخته شده است. باز هم بگوييم هنر نزد ايرانيان است و بس!  

منابع :

تاريخ فنيقي‌ها و اتروسك‌ها : گرهارد هرن – تاريخ سومرها،

يوناني‌ها و ايراني‌ها: هرمان بنگستن – سنوفونته. توسيديده،  ماير

تاريخ شهر : بنه ولو. تاريخ ايران: پوپ

 امپراطوري پارسيان: فدريكو آربوريو  ملاّ

farrokhbavar.blogfa.com

 

نظرات : 0

ارسال نظر